علی نفس مامان و باباعلی نفس مامان و بابا، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 3 روز سن داره
وبلاگ پسر کوچولوی ماوبلاگ پسر کوچولوی ما، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 17 روز سن داره

برای کودکم مینویسم

واکسن چهار ماهگی

روز شنبه رفتیم و واکسن چهار ماهگیت رو زدیم عزیز دلم این بار خیلی بیشتر از دفعه قبل اذیت شدی روز اول و بخصوص شب اول خیلی تب داشتی و دیروز هم که روز دوم میشد خیلی درد داشتی و خیلی گریه کردی الهی مامان قربون اون اشک چشمات بشه که اینقدر مظلومانه میریخت رو گونهات . اینقدر گریه هات وحشتناک بود که بابایی میگفت دیگه واکسن برات نمیزنیم چرا باید اینقدر بچمون رو اذیت کنیم بابایی دیگه!!!!!!! اصلا دل دیدن اشکای شما رو نداره پسر گلم از بس که دوستت داره امروز خدارو شکر حالت بهتره و الان مثل فرشته ها خوابیدی الهی مامان دورت بگرده  ...
18 خرداد 1394

4 ماهگی

سلاااااااااااام پسر گل مامان عشق مامان 4 ماهگیت مباااااااااااارک اول بگم علت دیر به دیر آپ کردنم اینکه که ما به خاطر شرایط کاری بابا بیشتر خونه ی مامانی هستیم و اونجا هم اینترنت نیست دوم اینکه شنبه میریم واکسن چهارماهگیت رو بزنیم به امیدخدا، ایشالله که اذیت نداشته باشه مثل ماه قبل، همش نگرانتم سوم اینکه خیلی پسر خوبی هستی و مامان رو کمتر اذیت میکنی این روزا فقط دلت نمیخواد بخوابی و وقتی که خوابت میاد حسابی گریه میکنی که نخوابی البته تو هفته های قبل بیشتر این حالت رو داشتی .دوست داری بیشتر باهات بازی کنن و اصلا تنها موندن رو دوست نداری و به محض تنها موندن میزنی زیر گریه و اینکه حسسسابی دَدَری شدی و هر روز بعدازظهر ...
11 خرداد 1394

علی و .....

سلام عزیز دل مامان ،این روزا  خیلی شیطون شدی و اصلا دوست نداری بخوابی و همش دوست داری بشینی   یک روز در میون  حمام میکنی و حمام کردن رو خیلی دوست داری       و اینکه مامان وقتی شما رو توآغوشش میگره آرامشی پیدا میکنه غیر قابل وصف و بی نظیر         از بس که ماشالله حرکت میکنی از 10 تا عکسی که میندازم شاید یکی ، دوتاش خوب از آب دربیاد     و اینم پسر دایت ، آقا مهرسام گل و گلاب که عمه ی دنیا دوستش داره       مامان عاااااااااشقت و ی دنیاااااااااااااااااااااااا ...
5 ارديبهشت 1394

حال این روزهای من ....

صبح شده تو خوابیدی ، کنار من ، روی دست من ، و من نفسهایت را می شمارم . من تو را بو می کنم ، من تو را نفس می کشم .... هیچ دلیلی برای امروز نیست ... جز تو ...           ...
29 فروردين 1394

واسکن 2ماهگی

پسر گلم شنبه یعنی 14اسفند من و شما و بابا رفتیم و واکسن 2ماهگیت رو زدیم. خیلی دعا کردم که اذیت نشی ولی روز اول کمی تب داشتی و شبش خیلی گریه کردی و خیلی اذیت شدی دیروز هم بیحال بودی وخوابیده بودی و ناله میکردی،الهی مامان فدات بشه که حتی حال شیر خوردن هم نداشتی. اما خداروشکر از دیشب حالت خوب شد.  خدا کنه واکسنای مرحلهای دیگه راحت تر باشه برات. مامان و بابا ی دنیااااااااااا دوستتتتتتتتتتتت دارن. ...
17 فروردين 1394

این روزهای من و پسرم

سلا م به دوستای خوبم سال نو همگی مبارک باشه . از خدا میخوام امسال، سال خوب ،همراه با تندرستی و سلامتی ، شادی و امنیت برای همه باشه. ممنونم که به یاد ما هستید و معذرت میخوام از اینکه دیر به دیر میام و جواب کامنتهاتون رو ندادم واقعا توی این روزها حسابی سرمون شلوغ بود علی جونم بعد از چهل روزگیش کاملا تغییر رویه داده و خوابش بهم ریخت . و شاید یکی از علتهاش هم این باشه که طفلی بچمو دقیقا چهل روزگیش بردیم و ختنه کردیم که دو روز اول خیلی اذیت شد طفلی و کاری از من بر نمیومد . الهی مادرش براش بمیره خیلی بی تابی میکرد . خدا رو شکر تا شروع سال جدید خوب شد و اینکه شنبه 94/1/14 نوبت واکسن مرحله دوم علی هستش که ...
11 فروردين 1394

عکس های پسر گلم

اولین روز به دنیا اومدنت توی این عکس چند ساعت بیشتر نداشتی ولی چیزی که جالب بود این بود که شما از همون ساعت اول حضورت توی این دنیا چشمای خوشگلت باز باز بود .     بقیه عکسام هم برای این مدتی هستش که علی پسر یکی یدونه مامان وارد زندگیمون شده           ...
1 اسفند 1393